حکمت سوم نهج البلاغه
- استاد دکتر بخشعلی قنبری
-
شرح حکمت دوم نهج البلاغه به زبان استاد دکتربخشعلی قنبری محقق نهج البلاغه
وَ قَالَ علی(علیه السلام): الْبُخْلُ عَارٌ، وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ، وَ الْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ [حَاجَتِهِ] حُجَّتِهِ، وَ الْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ.
و علی (ع) فرمود: بخل، ننگ است و ترس، نقص است و تنگدستى، زبان زيرك را از بيان حجتش بر بندد و بينوا در شهر خود غريب است.
این حکمت شامل چهار صفت ناپسند انسان می شود: 1)بخل 2)ترس 3)فقر 4)غربت
صفت اول: 1) «الْبُخْلُ عَارٌ» بخل همان نبخشیدن و ندادن چیزی به کسی و نقطه مقابل کرم است و در معنای عدم بخشش در جایی که لازم است بهکار میرود.
صفت دوم: 2) «وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ» "جبن" در لغت بهمعنای خوف و فزع و ترس آمده و در معنای مقابل کلمه شجاعت بهکار رفته است. این ترس، ترس منفی و سلبی است.
صفت سوم: 3) «وَ الْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ» حضرت علی(ع) در این جمله میفرماید: نداری، نیازمندی و فقر انسان دارای خرد و لُب را از بیان حجتش باز میدارد.
صفت چهارم: 4) «وَ الْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ» در تعریف مُقِل در زبان عربی گفتهاند: «مَن لا مالَ لَه و لا ثروة له؛ مُقل کسی است که نه مال دارد و نه ثروت». آدمی که فقیر است و مال و ثروت ندارد این آدم در شهر خودش غریب است.
برای خرید کتاب ها و صوت جلسات استاد قنبری می توانید از طریق ایمیل نشر نوشناخت این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید اقدام کنید.
- حجت الاسلام حمیدرضا مهدوی ارفع
-
شرح حکمت سوم نهج البلاغه به زبان حجت الاسلام حمیدرضا مهدوی ارفع محقق نهج البلاغه
وَ قَالَ علی(علیه السلام): الْبُخْلُ عَارٌ، وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ، وَ الْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ [حَاجَتِهِ] حُجَّتِهِ، وَ الْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ.
و علی (ع) فرمود: بخل، ننگ است و ترس، نقص است و تنگدستى، زبان زيرك را از بيان حجتش بر بندد و بينوا در شهر خود غريب است.
حکمت سوم بخش اول
✅((بخل ننگ و ترس نقصان است. و تهيدستى مرد زيرك را در برهان كند مى سازد، و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است.))
در زمینه بخل امیر المومنین مطالب بسیار مهم و جالبی در نهج البلاغه شریف دارند که در شش بحش ارائه می گردد:
1. تعریف بخل
بخل در مقابل سخاوت عبارت است از اینکه انسان در جایی که وظیفه دارد ببخشد و عطا کند ، مانعی از درون نگذارد که ببخشد و از اعطا خودداری کند.
2. ماهیت بخل :
امیرالمومنین معتقدند اگر صفت بخل در کسی تحقق پیدا کرد ،آنجا کانون همه بدی ها و عیب ها خواهد بود.
2.1 ⬅️ در حکمت ۳۷۸ می فرمایند: ( بخل ورزيدن كانون تمام عيب ها، و مهارى است كه انسان را به سوى هر بدى مى كشاند.)
2.2 ⬅️ برای اینکه ذات پلید بخل را خوب ترسیم کنند و در ذهن ما حک کنند در حکمت ۱۹۵ زباله های آلوده و متعفن را حاصل و نتیجه بخل میدانند و می فرمایند: ( در سر راه از كنار مزبله اى عبور مى كردند فرمودند: اين همان است كه بخيلان به آن بخل مى ورزند. (و در روايت ديگرى نقل شد كه): اين چيزى است كه ديروز بر سر آن رقابت مى كرديد.)
2.3 ⬅️ بر این اساس امام بخل را از شعبه های جهل و بی عقلی و حماقت می دانند لذا از بخیل تعجب می کنند و در حکمت 126 می فرمایند: ( در شگفتم از بخيل ، به سوى فقرى مى شتابد كه از آن مى گريزد، و سرمايه اى را از دست مى دهد كه براى آن تلاش مى كند. در دنيا مانند تهيدستان زندگى مى كند، امّا در آخرت مانند سرمايه داران محاكمه مى شود.) یعنی بخی رفتاری که انجام می دهد با آرزویی که دارد اصلا سازگار نیست یعنی اینکه بخیل بر عکس آنچه در دل و آرزو دارد رفتار می کند.
2.4 ⬅️ مولا همانگونه که بخل را اینقدر زشت می دانند سخاوت را یکی از چهار ستون استوارشدن و محکم شدن دین و دنیا می دانند و در حکمت ۳۷۲ به جابر بن عبدالله انصاری می فرمایند: ( اى جابر! استوارى دين و دنيا به چهار چيز است: ۱- عالمى كه به علم خود عمل كند. ۲- جاهلى كه از آموختن سر باز نزند. ۳- بخشنده اى كه در بخشش بخل نورزد. ۴- فقيرى كه آخرت خود را به دنيا نفروشد. پس هر گاه عالم علم خود را تباه كند، نادان به آموختن روى نياورد و هر گاه بى نياز در بخشش بخل ورزد، تهيدست آخرت خود را به دنيا فروشد.)
2.5 ⬅️ در منطق امیرالمومنین بخل و سخاوت (یعنی نبخشیدن و بخشیدن ، انفاق نکردن و انفاق کردن) یکی از اسباب آزمایش الهی هستند لذا دربند ۵ خطبه ۱۸۳ با استناد به آیه "ان تنصرالله ینصر کم" و آیه دیگری درباره قرض الحسنه این نکته و آزمایش الهی را اینگونه بیان فرمودند :( با اموال خود انفاق كنيد، از جسم خود بگيريد و بر جان خود بيفزاييد، و در بخشش بخل نورزيد چرا كه خداى سبحان فرمود: «اگر خدا را يارى كنيد، شما را پيروز مى گرداند و قدم هاى شما را استوار مى دارد» و فرمودند: «كيست كه به خدا قرض نيكو دهد تا خداوند چند برابر عطا فرمايد، و براى او پاداش بى عيب و نقصى قرار دهد.» درخواست يارى خواستن خدا از شما به جهت ناتوانى نيست، و قرض گرفتن خدا از شما براى كمبود نمى باشد، در حالى از شما يارى خواسته كه: « همه لشكرهاى آسمان و زمين در اختيار اوست و خدا نيرومند و حكيم است.» و در حالى از شما طلب وام می کند كه همه گنج هاى آسمان و زمين به او تعلّق دارد و خدا بى نياز و حميد است، بلكه خواسته است شما را بيازمايد كه كدام يك از شما نيكورفتارتريد. )
3. بخل واحوال مردم آخرالزمان:
❗️بحث دوم در موضوع بخل ذیل حکمت سوم این نکته است که امیرالمومنین با توجه به این قاعده کلی قرانی "که هرچقدر زمانه از منبع دین و صدور دین و زمان رسول خدا و زمان صدور وحی فاصله می گیرد متاسفانه بر بدیها و کثرت بدها افزوده می شود و از خوبی ها و تعداد خوبان کاسته می شود،
⬅️لذا امیرالمومنین در باره آخرالزمان واحوال مردم آخرالزمان در حکمت ۴۶۸ یکی از ویژگی های زشت خیلی از افراد در آخر الزمان را حاکم شدن بخل می دانند و می فرمایند: (مردم را روزگارى دشوار در پيش است كه توانگر اموال خود را سخت نگه میدارد، در حالی كه به بخل ورزى فرمان داده نشده. خداى سبحان فرمود: «بخشش ميان خود را فراموش نكنيد.» بدان در آن روزگار، بلند مقام، و نيكان خوار گردند.)
4. تعصب و خود محوری ریشه بخل :
امیر المومنین ریشه بخل را نوعی تعصب و خود محوری و خود خواهی میدانند و در حکمت ۱۲۰ وقتی روانشناسی طایفه ای عرب را بیان می کنند و به طایفه بنی عبد الشمس یعنی همان بنی امیه می رسند می فرمایند : (امّا بنى عبد شمس دورانديش تر، و در حمايت مال و فرزندان توانمندترند و به همين جهت بدانديش تر و بخيل تر مى باشند.)
🔺 یعنی چون خوبی ها را فقط برای خود و طایفه خودشان می خواهند و فقط خود خواه و خود محورند هم حیله گر تر هستند تا بتوانند منافع دیگران را به نفع خودشان مصادره کنند و هم خیلی بخیل هستند و از خودشان به دیگران چیزی نمی دهند .
5. آثارفردی و اجتماعی بخل :
🔻در سر فصل آثار بخل می توان فرمایشات امیرالمومنین را به دو بخش تقسیم کرد:
5.1 آثار فردی بخل: در این بخش امیر المومنین آثار فردی را در دوبخش بیان فرمودند :
⬅️5.1.1 محرومیت از سخا و بخشش و جود و کرم : لذا در خطبه 142 وقتی میخواهند بحث سخاوت را بیان کنند می فرمایند: (دست سخاوتمندى ندارد آن كس كه از بخشش در راه خدا بخل مى ورزد.) یعنی انسان بخیل از فضیلت و ثواب و آثار دنیوی و اخروی سخاوت محروم است.
⬅️ 5.1.2 تضییع حقوق و کفران نعمتها : کسی که بخل می ورزد و ثروتمند می شود ، قطعا حقوق الهی را تضییع کرده تا به اینجا رسیده است لذا در بند 1 خطبه 129 فرمودند: (به هر سو مى خواهى نگاه كن آيا جز فقيرى مى بينى كه با فقر دست و پنجه نرم مى كند يا ثروتمندى كه نعمت خدا را كفران كرده و با بخل ورزيدن در اداء حقوق الهى، ثروت فراوانى گرد آورده است.)
6. روش برخورد با بخیل:
روش برخورد با بخیل را در دو جنبه فردی ومدیریتی– اجتماعی دسته بندی کرد، یعنی گاهی در حوزه ارتباطات فردی خودمان با بخیل مواجه هستیم و باید بدانیم چه رفتاری در برابر آن انجام دهیم و گاهی به عنوان مدیر، حاکم یا کارگزار نظام در برابر افراد بخیل چه وظیفه ای داریم. حضرت در بعد فردی دو نوع نگاه را به ما یاد داده اند:
🔺6.1 کسی که بخل واقعا ملکه وجودی او شده است: در حکمت ۳۸ خطاب به امام مجتبی (علیه السلام) می فرمایند: (از دوستى با بخيل بپرهيز، زيرا آنچه را كه سخت به آن احتیاج دارى از تو دريغ مى دارد.) یعنی اصلا با آدمی که بخل ملکه وجودی او شده است دوست نشو.
🔺6.2 کسی که آدم یا دوست خوبی است و گاهی از او رفتار بخیلانه سر زده و بخل سیره او نشده است: در بند 15 نامه ۳۱ به امام مجتبی (علیه السلام) می نویسند: (چون برادرت از تو جدا گردد، تو پيوند دوستى را بر قرار كن، اگر روى برگرداند تو مهربانى كن، و اگر بخل ورزد تو بخشنده باش.) یعنی با او نباید قطع رابطه که بکنی بلکه باید در مقابل ببخشی تا برگردد.
7. روش برخورد با بخیل در حوزه مدیریتی و مسئولیتی:
امیرالمومنین به ما آموخته اند که مدیران و کارگزاران حکومت اسلامی اولا به هیچ بخیلی (کسی که بخل ملکه وجودی او شده است) نباید مسئولیتی بدهند. در بند ۳ خطبه۱۳۱فرمودن:
🔻 ( همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمت ها و احكام مسلمين، ولايت و رهبرى يابد، و امامت مسلمين را عهده دار شود، تا در اموال آنها حريص گردد) یعنی اگر بخیل حاکم شد دائما مردم را تحت فشار میگذارد تا اموال آنها را به دست آورد.
⬅️ نکته دوم اینکه مدیران جامعه حتی حق مشورت کردن با بخیل را هم ندارند. امیرالمومنین در بند ۶ ازنامه ۵۳ به مالک اشتر مینویسند :( بخيل را در مشورت كردن دخالت نده، كه تو را از نيكوكارى باز مى دارد، و از تنگدستى مى ترساند.)
⬅️ نکته سوم اینکه امیرالمومنین اشاره به مقابله با احتکار بازرگانان بخیل دارند. (احتکار یعنی حبس کردن مایحتاج عمومی در زمانی که مردم به آن احتیاج دارند به منظور افزایش قیمت.) امیر المومنین درفصل سیمای بازرگانان و صاحبان صنایع از بند ۸ نامه ۵۳ به مالک اشتر می نویسند : ( اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان، كسانى هم هستند كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كننده اند، كه تنها با زورگويى به سود خود مى انديشند)
نکته ی آخر
🔸بخل در همه ی مصادیقش زشت و بد است
🔸گاهی در کلام فصیح و بلیغ چه فارسی چه عربی یک صفت خوب را وقتی میخواهند خیلی از ان تعریف بکنند آن را به یک صفت بد تشبیه میکنند
🔹 مثلا من خیلی به وقت خودم بخیل و خسیس هستم یعنی من حاضر نیستم وقت تلف کنم
🔹یا فردی در احترام پدر و مادر وسواس دارد منظور از وسواس یعنی خیلی خیلی مواظب احترام پدر و مادرش است.
با این نگاه مولا علی (ع) در حکمت ۲۳۴ نهج البلاغه یک تفاوت بین زن و مرد را همین نکته میدانند میفرمایند که برخی از نیکوترین خلق و خوی زنان زشت ترین اخلاق مردان است مانند تکبر ، ترس ، بخل و ... و آنجا در توضیح بخل میفرمایند اگر زن بخیل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ میکند این بخل به معنای آن بخل بد نیست. اگر زنی نسبت به زحمات شوهرش نسبت به اموال و دارایی خودش خیلی حساسه که هرجایی خرج نشه به هرکسی داده نشه حیف و میل نشود و هدر نشود این یک خصلت در زن هست که با ان از اموال شوهرش محافظت میکند ولخرجی و اسراف نمیکند اموال خود و همسرش را خوب مدیریت میکند .
مشورت نکردن با بخیل که در بند ششم نامه ی ۵۳ گفته شده اگر آن را با این حکمت ۲۳۴ که تفاوت بانوان واقایان هست که یکیش بخل هست کنار هم بگذاریم به نکته ی خیلی جالبی میرسیم مولا در
بند ۱۷ نامه ی ۳۱ به فرزند عزیزش می نویسد با زنان مشورت نکن دلیلش چیه اینجا
در بند ششم نامه ی ۵۳ فرمودند مدیران با بخیل مشورت نکنند چون بخیل واقعی تنگ نظر است نمیخواهد بگذارد از این مدیر و وزیر خیری به مردم برسد چون بخیل است. با زن چرا گفته است مشورت نکن اولا منظور مشورت در امور اجتماعیه و ثانیا زن بخاطر اون عشقی که به همسرش دارد و این خصلت مراقبت بیش از حد از مال و دارایی خودش و همسرش اگر مشاور بشه انموقع ناخواسته وطبق طبیعتش این مشورت اثار سوء دارد. لذا در این حوزه های مدیریتی کلان فرمودند با زنان مشورت نکن مگر زنی که این خصلت خودش را مدیریت کند و در حوزه های فردی و در حوزه های معقول خودش به کار ببرد .
حکمت سوم بخش دوم
امیرالمومنین علیه السلام در بخش دوم از حکمت سوم می فرمایند ترسو بودن نوعی کمبود شخصیت است .
ترس ترجمه دوکلمه است:
۱_خوف⬅️منشاء ترس عقلایی والهی است
۲_جبن ⬅️ منشاء ترس غیرعقلایی و وهمی است
در فرهنگ دینی ما خوف از خدا کمال است در قرآن کریم می خوانیم برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد دو بهشت قرار داده شده است.
جبن یعنی زبونی و خفت و ذلت و ناتوانی نفس در مقابل خطر حالا چه ۱خطر واقعی مثل حمله دشمن (کسی که در برابر حمله دشمن به جای دفاع از دین و ناموس و مملکتش میترسه این جبن دارد) ۲ خطر وهمی مثل ترسیدن از مرده ترسیدن از تاریکی که نشانه ضعف شخصیت انسان بنابراین « جبن »یعنی زبونی نفس در مقابل خطر در جایی که باید شجاعت نشان بدهد
امیرالمومنین علیه السلام در بند ششم از نامه ۵۳ ریشه ترس را مثل ریشه بخل و حرص نوعی بدگمانی و سوء ظن به خداوند متعال می دانند در بند ششم نامه ۵۳ می فرمایند همانا بخل و ترس و حرص غرایز گوناگونی هستند که ریشه آنها بدگمانی به خدای بزرگ است لذا در نهج البلاغه تنها ترسی که مجاز شمرده شده بلکه حسن شمرده شده ترس از خداست
در بند سوم از خطبه ۱۶۰ نهج البلاغه امیرالمومنین این گونه بیان می فرمایند به گمان خود ادعا دارد که به خدا امیدوار است به خدای بزرگ سوگند که دروغ می گوید چه میشود او را که امیدواری در کردارش پیدا نیست پس هر کس به خدا امیدوار باشد باید امید او در کردارش آشکار شود هر امیدواریی جز امید به خدای تعالی ناخالص است و هر ترسی جز ترس از خدا نادرست است
امیرالمومنین علیه السلام ثمره ترس به معنای جبن را ناامیدی معرفی میکنند در حکمت ۲۱ نهج البلاغه مولا علی علیه السلام فرمودند ترس با ناامیدی همراه است
و یکی از ویژگی های بزرگ بندگان خوب خدا نترسیدن است در مواقعی که ریشه ترس الهی نیست حضرت وقتی می خواهند که مالک اشتر رو اعزام بکنند برای فرمانداری مصر در نامه سی و هشتم که خطاب به مردم مصر است در مورد ویژگی های جناب مالک اشتر اینگونه می فرمایند که در لحظههای ترس از دشمن روی نمی گرداند بر بدکاران از شعلههای آتش تند تر است.
امیرالمومنین علیه السلام در بخش سوم و چهارم از حکمت سوم نهج البلاغه می فرمایند فقر باعث میشود انسان باهوش هر چند استدلال محکم داشته باشد از بیان استدلال برهانش لال بشود و انسان تهیدست در شهر خودش هم غریب است در نهج البلاغه مطالب بسیار مهمی درباره فقر و تنگدستی آمده است اولین مطلب اشاره به خطرناکی و مهلک بودن و زشت بودن پدیده فقر است تا آنجا که حضرت از شر فقر به خدا پناه می برد
هم در حکمت ۳۱۹ خطاب به فرزندش محمد بن حنفیه می فرمایند پسرم من بر تو از خطر فقر می ترسم پس به خدا پناه ببر از فقر
هم در خطبه ۲۱۵ نهج البلاغه خودشان در قالب دعا به درگاه خداوند عرضه میدارند خدایا به تو پناه می برم که در عین حالی که پروردگار غنی مطلقی مثل تو دارم در فقر دست و پا بزنم دلیل این پناه بردن به خدا پیامدهای خطرناک و مهلک فقر است
اولین پیامد فقر غربت است فقیر به سه دلیل غریب می شود
⬅️اول به خاطر فرهنگ غلط ظاهر بین جامعه که خیال میکنند هر کس ندارد از نظر مالی از نظر عقلی هم ضعیف است
⬅️ دوم احساس حقارت خود فقیر از قرار گرفتن در جمع انسان های توانمند از نظر مالی و
⬅️سوم ناتوانی فقیر در مشارکت های اجتماعی مثل مهمانی دادن و خیرات کردن که کم کم باعث میشود فقیر منزوی شود
در حکمت پنجاه و ششم نهج البلاغه مولا می فرماید انسان اگر ثروتمند باشد و در دیار غربت زندگی کنه احساس در وطن بودن داره و اگر فقیر باشه ولو در وطن خودش زندگی کنه دائما احساس غریبی داره
دومین پیامد خطرناک فقر نقص دین است از بین رفتن دین است
در همان حکمت ۳۱۹ حضرت می فرمایند فقر دین انسان را کاهش میدهد
سومین پیامد خطرناک فقر سرگردانی عقل است حضرت در حکمت ۳۱۹ می فرماید فقز باعث میشود عقل مدهوش و سرگردان و حیران بشود یعنی چی یعنی فقیر همه فکر و ذکرش مشغول مشکلات مالی معیشتی میشه و از سایر جنبه های زندگی مثل خانواده ،تربیت، معنویت، لذت، تفریح و سایر استعدادهای خودش غافل میشود نمیتواند تحصیل علم کند نمیتواند دنبال هنری که استعدادشو دارد برود چون فقیراست
و چهارمین آثار و پیامد زشت فقر تولید بغض و کینه در جامعه است
حضرت درحکمت ۳۱۳ میفرماید فقر انگیزه خشم را در جامعه ایجاد میکند
در پایان خطبه ۲۱۹ حضرت در بیان اینکه چرا باید کارگزاران نظام اسلامی در حد فقیرترین مردم زندگی کنند میفرمایند به جهت اینکه اگر کارگزاران این امر را رعایت بکنند فقیر طغیان نمیکند یعنی اختلاف طبقاتی احساس نمیکند که بخواهد برای گرفتن حق خودش به قوه قهریه و طغیان و سرکشی روی بیاورد
امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه راه هایی را برای مقابله با فقر بیان کردند که به صورت کلی در دو بخش تقسیم میشود
🔸اول وظیفه خود فقرا
🔸 دوم وظیفه دیگران
در بخش وظیفه فقرا سه راهبرد ارائه کردند
یکی مربوط به پیشگیری
دوم به مراقبت
سوم مربوط به علاج و درمان فقر است
در بخش پیشگیری
🔻در حکمت ۵۷ اول قناعت را معرفی میکند قناعت مالی است که هرگز تمام نمی شود پس فقیر اگر در موقع دارایی اندک خودش قناعت را راهبرد زندگی اش قرار بوده اصلا نیازمند به دیگران نمیشه
🔻 دوم میانه روی در خرج کردن و بذل و بخشش کردن که در حکمت سی و سوم فرمودند: دست ودلباز باش در خرج کردن اما اسراف نکن . نسبت به خرج و دخل خودت حسابگر باش اما سخت گیر نباش
دومین چیزی که باید فقیر نسبت به آن اقدام بکند در بخش مراقبت است
🔻 مراقبت از آبروی خودش حضرت در حکمت ۳۴۰ نهجالبلاغه میفرمایند عفت و خود نگهداری از درخواست از دیگران زینت فقر است اون قدر این خود نگهداری مهم است که در حکمت ۴۰۶ می فرمایند چه نیکوست فروتنی توانگران در برابر مستمندان برای به دست آوردن پاداش الهی و نیکوتر از آن خویشتنداری مستمندان در برابر توانگران است برای توکل به خدا لذا امیرالمومنین علیه السلام در بیان و اوصاف متقین در بند سوم از خطبه ۱۹۳ اینگونه می فرمایند یکی از نشانههای متقی این است که میبینی در عین حالی که فقیر است زیبایی و عزت خودش را خوب حفظ میکند و نتیجه این توصیه ها در بخش مراقبت اینکه فقیر مواظب باشه که دینش را به دنیا و آخرتش را به دنیا نفروشد حضرت در حکمت ۳۷۲ نهج البلاغه عبارت فوق العاده جالبی دارند که امیدوارم به گوش همه برسد حضرت می فرمایند خطاب به جابربن عبدالله انصاری ای جابر استواری دین و دنیا به چهار چیز است
۱. عالمی که به علم خود عمل کند
۲. جاهلی که از آموختن سرباز نزند
۳. بخشنده که در بخشش بخل نورزد
۴. فقیری که آخرت خود را به دنیا نفروشد پس هر گاه عالم علم خود را تباه کند نادان به آموختن روی نیاورد و هر گاه غنی و بینیاز در بخشش بخل بورزد فقیر و تهیدست آخرت خودش را به دنیا می فروشند
در بخش درمان فقر حضرت پیشنهاد صدقه را دارد
🔸 در حکمت ۷ نهج البلاغه می فرمایند صدقه دارویی است قطعاً اثرگذار
🔸در حکمت۱۳۷ میفرمایند روزی خودتان را با صدقه دادن پایین بیاورید یعنی به زمین برسانید از آسمان درخواست بکنید
🔸 در حکمت ۲۵۸ میفرمایند وقتی که فقیر شدید با خداوند از طریق صدقه دادن تجارت کنید.
درباره راه های مقابله با فقر بخش دوم تکلیف دیگران است در بحث تکلیف دیگران در مقابله با فقر
🔹 اولین مسئله درباره پولداران و ثروتمندان و اغنیا است مولا علی علیه السلام
🔸در حکمت ۳۲۸ نهج البلاغه میفرمایند همانا خدای سبحان روزی فقرا را در اموال ثروتمندان قرار داده است پس فقیری گرسنه نمی ماند جز به کامیابی توانگران و خداوند از اغنیا درباره گرسنگی گرسنگان بازخواست خواهد کرد بنابراین اولا اغنیا باید بدونن حق فقرا در اموالشونه لذا اگر توفیق پیدا کردند که رفع فقر بکنند این را نباید منت بشمارند بلکه باید توفیق و سعادت و تکلیف بدونن به همین دلیل حضرت
🔸 در حکمت ۴۲۵ میفرمایند خدا را بندگانی است که برای سود رساندن به دیگران نعمت های خاصی به آنان بخشیده تا آنگاه که دست بخشنده دارند نعمتها را در دستشان باقی میگذارد و هرگاه از بخشش دریغ کنند خداوند نعمت ها را از آنها گرفته و به دست دیگران خواهند داد بنابراین اغنیا باید شکر نعمت پولداری خودشون را به جا بیاورند
🔸 حضرت در خطبه ی ۱۴۲ نهج البلاغه این گونه میفرمایند آنکس که خدا او را مالی بخشیده پس باید
🔺به خویشاوندان خود بخشش نماید
🔺 سفره ی مهمانی خوب بگستراند
🔺 اسیر آزاد کند
🔺رنج دیده را بنوازد
🔺 مستمند را بهره مند کند
🔺 قرض وامدار را بپردازد
🔺 و برای درک ثواب الهی در برابر پرداخت حقوق دیگران و مشکلاتی که در این راه به او میرسد شکیبا باشد زیرا به دست آوردن صفات یاد شده موجب شرافت و بزرگی دنیا و درک فضائل سرای آخرت است
دومین بخشی که نسبت به فقرا تکلیف دارند حکومت است امیرالمومنین علیه السلام همه مطلب را در نامه ۵۳ نهج البلاغه در سیمای محرومان و مستضعفان خطاب به مالک اشتر مینویسند سپس خدا را خدا را در خصوص
🔸طبقات پایین و محروم جامعه که هیچ چارهای ندارد
🔸 و عبارتند از زمینگیران
🔸 نیازمندان
🔸گرفتاران و
🔸دردمندان همانا در این طبقه محروم گروهی خویشتنداری و عفت به خرج میدهند ولی گروهی به گدایی دست نیاز برمیدارند پس به خاطر خدا پاسدار حقی باشد که خداوند برای این طبقه معین فرموده است
بخشی از بیت المال و بخشی از غلههای زمینهای غنیمتی اسلام را در هر شهری به طبقات پایین اختصاص بده زیرا برای دورترین مسلمانان همانند نزدیکترین آنان سهمی مساوی وجود دارد و تو مسئول رعایت آن می باشی مبادا سرمستی حکومت تو را از رسیدگی به آنان باز دارد که هرگز انجام کارهای فراوان و مهم عذری برای ترک مسئولیتهای کوچک تر نخواهد بود
همواره در فکر مشکلات فقرا باش و از آنان روی برنگردان به ویژه امور کسانی را از آنان بیشتر رسیدگی کن که از کوچکی به چشم نمی آیند و دیگران آنان را حقیر می شمارند و کمتر به تو دسترسی دارند
برای این گروه از افراد مورد اطمینان خود که خدا ترس فروتنند فردی را انتخاب کن تا پیرامونشان تحقیق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند
سپس در رفع مشکلاتشان به گونهای عمل کن که در پیشگاه خدا عذری داشته باشی زیرا این گروه در میان رعیت بیش از دیگران به عدالت نیازمندند حق آنان را به گونهای بپردازد که در نزد خدا معذور باشیم
از یتیمان خردسال و پیران سالخورده که راه چارهای ندارند و دست نیاز برنمیدارند پیوسته دلجویی کن که مسئولیتی سنگین بر دوش زمامداران است اگرچه حق تمامش سنگین است اما خدا آن را بر مردمی آسان میکند که آخرت را میطلبند نفس را به شکیبایی وا می دارند و به وعده های پروردگار اطمینان دارد
پس بخشی از وقت خود را به کسانی اختصاص بده که به تو نیاز دارند تا شخصاً به امور آنان رسیدگی کنی و در مجلس عمومی با آنان بنشین و در برابر خدایی که تورا آفریده متواضع باش و سربازان و یاران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوی آنان بدون نگرانی در سخن گفتن با تو گفتگو کند.
من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بارها شنیدم که می فرمود ملتی که حق ناتوانان را از زورمندان بدون نگرانی و بهانه ای بازنستاندرستگار خواهد شد درشتی و سخن ناهموار فقرا را بر خود هموار کن و تنگنظری و خود بزرگ بینی را از خود دور ساز تا خدا درهای رحمت خود را به روی تو بگشاید.