وَ قَالَ علی(علیه السلام): أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَه.
بسم الله الرحمن الرحیم
در حکمت دوم نهج البلاغه مولا علی علیه السلام سه عامل از عوامل ذلت و خواری را بیان می کنند .
اولی« طمع»است . تفاوت حرص وطمع در این است که حریص کسی است که مطلقاً دوست دارد چیزهای زیادی را برای خودش جلب کند ،حالا چه مال دیگران باشد چه نباشد. اما طمعکار کسی است که به چیزی که در اختیار دیگران است چشم دوخته: مال دیگران، مقام دیگران، احترام دیگران، شهرت دیگران؛ امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه آثاری را برای طمع کاری و طمع ورزی بیان کردند:
اولی همین «خفت و ذلت » است که در چند جای نهج البلاغه بیان شده :
۱_درحکمت دوم که میفرمایند کسی که طمع کاری را پوشش خودش یعنی خصلت دائمی خودش قرار داده باشد خودش را خوار کرده
۲_ درحکمت ۲۲۶ نهج البلاغه که مولا علی علیه السلام می فرماید « طمع کار همواره زبون و خوار است »
۳_ در انتهای بند چهارم خطبه ۱۶۰ درباره حضرت عیسی علیه السلام فرمود« طمعی نداشت تا او را خوار و ذلیل نماید »
دومین اثر طمع کاری« بردگی و بندگی » است که بالاترین مصداق خفت و ذلت است .
در حکمت ۱۸۰ نهج البلاغه میفرماید «طمع ورزی بردگی دائمی است »
سومین اثر طمع«آفت تفکر » بودن آن است .عقلانیت را از بین میبرد که در حکمت ۲۱۹ فرمود «قربانگاه اندیشه ها زیر برق طمع هاست »یعنی چه؟ بسا کسی عقل خوبی داره فکر خوبی داره اما به خاطر طمع همه آثارش از دست میرود.
چهارمین اثر منفی طمع ورزی« هلاکت »است که در حکمت ۲۷۵ فرمود
« طمع به هلاکت می کشاند و نجات نمیدهد و به آنچه ضمانت می کند وفادار نیست و بسا نوشنده ی آبی که پیش از سیراب شدن گلو گیر شد و ارزش آن که بر سر آن رقابت میکنند هر چه بیشتر باشد مصیبت از دست دادنش اندوهبار تر خواهد بود و آرزوها چشم بصیرت را کور می کند ».
در نامه سی و یکم خطاب به امام حسن علیه السلام در بند ۱۴ حضرت می نویسند
« بپرهیز از آنکه مرکب طمع ورزی تو را به سوی هلاکت به پیش راند و اگر توانستی که بین تو و خدا صاحب نعمتی قرار نگیرد چنین باشد زیرا تو روزی خود را دریافت میکنی و سهم خود بر می داری و مقدار اندکی که از طرف خدای سبحان به دست میآورید بزرگتر و با ارزش تر از مالی فراوانی است که از دست بندگان دریافت کنی».
پنجمین اثر طمع ورزی «ترجیح دادن دنیا بر آخرت » و به تعبیر قرآن فروختن آخرت به دنیا است. در خطبه ۹۱ بند هفتم درباره صفات والای فرشتگان می فرماید «طمع به آنان شبیخون نزده تا تلاش دنیا را بر کار آخرت مقدم دارند ».
آخرین و ششمین اثر طمع ورزی در نهج البلاغه « ایجاد یاس و ناامیدی بعد از امید » حکمت ۱۰۸ حالات قلب را حضرت بسیار جذاب و جامع بیان کردند در فرازی از حکمت ۱۰۸ نهج البلاغه آمده است « پس اگر در دل امیدی پدید آید طمع آن را نابود گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آورد حرص آن را تباه می سازد»
دومین عاملی که در حکمت دوم به عنوان عامل خفت و ذلت بیان شده «افشا کردن مشکلات شخصی نزد دیگران » است. گاهی ما مشکل شخصی خودمان را نزد کسی بیان میکنیم به جهت اینکه تخصص دارد و میتواند مشکل ما را حل کند مثل:
مراجعه بیمار به پزشک یا شاکی به دادگاه در این موارد که مشکلی نیست، مقصود حضرت مواردی است که انسان مشکلات خودش را و گرفتاریهای خودش را پیش دیگران بازگو میکند در حالی که نه آنها کاری میتوانند انجام دهند نه مسئولیتی دارند.
در خطبه ۱۰۵ نهج البلاغه مولا علی علیه السلام می فرمایند«خدا را خدا را، مبادا شکایت نزد کسی ببرید که نمیتواند آن را برطرف سازد و توان گره گشایی از کارتان را ندارد در این صورت کشف راز و مشکلات باعث ذلت و خواری انسان میشود ».
اما اگر انسان پیش مومنی شکایت ببردکه بتواند حداقل برای ما دعا کند حاجت ما را پیش خدا ببرد اشکالی ندارد .
در حکمت ۴۲۷ فرمودند« کسی که مشکل خودش را پیش مومن ببرد انگار این مشکل را در خانه خدا برده و شکایت کرده است »
خلاصه مقصود این حکمت این است که در مقابل افشا مشکلات رازداری راتمرین بکنیم.
انسان اسرار خودش را که بخشی از مشکلات خانوادگی و شخصی مالی و غیره است باید بتواند در سینه خودش مدیریت بکند حضرت در حکمت ششم نهج البلاغه فرمودند« سینه خردمند صندوق راز اوست
»و این رازداری در حکمت چهل و هشتم به عنوان نشانه صحت اندیشه بیان شده که حضرت در حکمت ۴۸ فرمود «اندیشه صحیح به رازداری است و رازداری امر بسیار ضروری است برای رشد انسان و بر حفظ عزت انسان
»
در حکمت ۱۶۲ نهج البلاغه فرمودند« آن کس که راز خود را پنهان دارد اختیار آن در دست اوست».
نامه سی و یکم بند دهم خطاب به امام مجتبی علیه السلام می نویسند « هرگاه خدا را بخوانی ندایت را میشنود و چون با او راز دل گویی راز تو را میداند. پس حاجت خود را با او بگو وآنچه در دل داری نزد او باز گو کن و غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن تا غم های تو را برطرف کند و در مشکلات تو را یاری رساند و نتیجه این صبر و بردباری در نگه داشتن اسرار و زبان بستن از افشای اسرار خود یک فضیلت بسیار بزرگ است مخصوصا برای کسانی که میخواهند مسئولیتی به عهده بگیرند یا مسئولیتی بر عهده دارند
»
حضرت در حکمت ۱۷۶ نهج البلاغه فرمود« سعه صدر ابزار ریاست است »که سعه صدر ، بردباری و تحمل مشکلات است.
در بند دوم خطبه ۹۹ هم فرمودند «پس در عزت و افتخار دنیا بر یکدیگر پیشی نگیرید و فریب زینت ها و نعمت هارا نخورید و مغرور نشوید و از رنج و سختی آن ننالید و ناشکیبا نباشید، زیرا عزت و افتخارات دنیا پایان می پذیرد زینت و نعمت هایش نابود می گردد و رنج و سختی آن تمام میشود
» .
امیرالمومنین علیه السلام در بخش سوم از حکمت دوم میفرمایند« کسی که زبان خود را بر خویشتن حاکم کند نزد خودش هم پست شده است
» .
در بند دوم از خطبه ۱۷۶ میفرمایند « هر انسان عاقلی باید زبانش را کنترل کند چرا؟ زیرا این زبان مرکب چموشی است که صاحب خود را هلاک می کند
».
در همین رابطه در حکمت ۶۰ نهج البلاغه می فرمایند« زبان مثل حیوان درنده است رهایش کنی آسیب میزند
» بنابراین مسئله زبان مسئله بسیار مهمی است تا جایی که حضرت در ادامه در
بند دوم خطبه ۱۷۶ به ذات خداوند متعال به اسم جلاله الله قسم میخورند و میفرمایند« به خدا قسم من علی را ندیدم که تقوا به سودش بوده باشد، تقوایش مفید و موثر بوده باشد مگر وقتی که زبانش را کنترل کند
»در نتیجه مسئله کنترل زبان را باید جدی گرفت.
مولای ما در نهج البلاغه مطالبی را در مورد کنترل زبان دارند از جمله:
راههای کنترل زبان
عواقب کنترل نکردن زبان
اصل اهمیت کنترل زبان
درحکمت ۳۸۱ میفرمایند « این سخن و مقصودی که داری در در دست خود توست مادامی که به زبان نیاوردی، اما وقتی که به زبان آوردی آن موقع تو در بند او هستی
» تو باید گرفتار عواقبش باشی پس همانجور که از طلا و نقره محافظت می کنی از زبانت هم محافظت بکن چه بسا یک جمله چه نعمتی را از دست انسان میگیرد و چه بلایی بر سر انسان می آورد.
راههای کنترل زبان که در نهج البلاغه آمده است:
اول فکر کردن به پیامدهای سخن قبل از بیان کردن.
◼️درخطبه ۱۷۶ بند دوم
◼️در حکمت های ۴۰
◼️در حکمت ۴۱
در بند دوم خطبه ۱۷۶ حضرت می فرمایند « زبان مومن پشت قلبش هست تابع قلبش پیرو قلب است اما قلب منافق تابع زبانش
» یعنی چه؟ خود حضرت در ادامه توضیح میدهند ومی فرمایند به خاطر اینکه مومن قبل از این که زبانش به سخن باز بشه عقلش عواقب آن سخن را کاملاً حلاجی میکند و اگر عقل تشخیص داد که آثار این سخن گفتن خیر است زبان این حرف را آشکار میکند. اما اگر عقل تشخیص داد که سخن تبعات شری دارد آن را دیگر بیان نمیکند برعکس منافق چه جوری است ؟ اما منافق هرچی به دهان و زبانش می آید بیان میکند دیگر نمی فهمد و تامل نمی کندکه این حرفی که میزند آیا به سودش هست یا به زیانش. بنابر این تفکر قبل از سخن گفتن راه کنترل زبان است. مولا در حکمت چهلم میفرماید«
زبان عاقل پشت سر قلبشه ولی قلب احمق پشت سر زبانشه
».
در حکمت ۱۴۱ میفرماید قلب احمق توی دهانش یعنی کنترل ندارد بر زبانش اما لسان عاقل در قلبش است و قلب، خزانه زبانش است یعنی به این راحتی اجازه باز شدن به زبان نمی دهد. یه نکته ی لطیف هم در جمع بندی به دست می آید واینکه در خطبه ۱۷۶ و حکمت های ۴۰ و ۴۱ در بند دوم خطبه ۱۷۶ حضرت تعبیر به مومن و منافق کردند اما در حکمت ۴۰ و ۴۱ تعبیر به عاقل و احمق کردند، چه بسا نتیجه این میشود که منافق احمق است که به نفاق مبتلا شده و مومن عاقل است که به ایمان بار یافته .
راه دوم در کنترل زبان کم حرف زدن است .
مولا علی علیه السلام آسیب زیاد سخن گفتن را درخطبه ۳۰۰ و حکمت ۳۴۹ اینگونه بیان می فرمایند «
کسی که زیاد سخن میگوید زیاد اشتباه می کند کسی که زیاد اشتباه کرد ،حیاءش کم میشود، کسی که حیاءش کم شد ، اجتناب از محرماتش کم میشود ،کسی که اجتناب از محرمات و ورع در او کم شد ؛ کم کم قلبش می میرد و کسی که قلبش بمیرد داخل جهنم خواهد شد
».