آزادی معنوی
عنوان: آزادی معنوی
نویسنده: شهید مطهری
چکیده کتاب
مجموعه آزادى معنوى شامل پانزده سخنرانى از استاد شهید مطهری که در زمانها و مکانهاى مختلف ایراد شدهاند و وجه مشترک همه آنها این است که موضوع آنها مسائل معنوى و مربوط به خودسازى و تزکیه نفس است، اگرچه در میان بعضی از سخنرانی ها گاه به مسائل اجتماعى نیز اشاره کرده اند. مطالعه این کتاب، علاوه بر اینکه خواننده را با بُعد معنوى شخصیت استاد شهید مطهرى آشنا مىسازد، وى را گام به گام به سوى خودسازى و تقوا حرکت مىدهد و در واقع یک سلوک معنوى است. برخى از موضوعهاى طرح شده در این کتاب عبارتند از: آزادى معنوى، عبادت و دعا، هجرت و جهاد، بزرگى و بزرگوارى روح، مکتب انسانیت.
خلاصه كتاب:
آزادی یکی از لوازم حیات و تکامل است، یعنی یکی از نیازمندیهای موجود زنده آزادی است. فرق نمی کند که موجود زنده از نوع گیاه باشد یا از نوع حیوان و یا از نوع انسان، به هر حال نیازمند به آزادی است. منتها آزادی گیاه متناسب با ساختمان آن است، آزادی حیوان طور دیگری است، انسان به آزادیهای دیگری ماورای آزادیهای گیاه و حیوان نیاز دارد. هر موجود زنده خاصیتش این است که رشد می کند، تکامل پیدا می کند، متوقف نیست، سرجای خودش نایستاده است. جمادات که رشد و تکامل ندارند، نیازمند به آزادی هم نیستند. اصلاً آزادی برای جامدات مفهوم ندارد. ولی گیاه باید آزاد باشد. موجودات زنده برای رشد و تکامل به سه چیز احتیاج دارند:
۱.تربیت ۲.امنیت ۳.آزادی
تربیت عبارت است از یک سلسله عوامل که موجودات زنده برای رشدشان به آنها احتیاج دارند. مثلاً یک گیاه برای رشد و نموّش به آب و خاک احتیاج دارد، به نور و حرارت احتیاج دارد. یک حیوان احتیاج به غذا دارد و یک انسان تمام احتیاجات گیاه و حیوان را دارد، بعلاوۀ یک سلسله احتیاجات انسانی که همۀ آنها در کلمۀ «تعلیم و تربیت» جمع است. این عوامل به منزلۀ غذاهایی است که باید به یک موجود زنده برسد تا رشد کند. باور نکنید که یک موجود زنده بتواند بدون غذا رشد کند. قوۀ غاذیه یکی از لوازم زندگی موجود زنده است.
دومین چیزی که موجود زنده به آن احتیاج دارد امنیت است. امنیت یعنی موجود زنده چیزی را در اختیار دارد، حیات دارد، لوازم و وسایل حیات را هم دارد؛ باید امنیت داشته باشد تا آنچه را دارد از او نگیرند؛ یعنی از ناحیۀ یک دشمن و یک قوۀ خارجی، آنچه دارد از او سلب نشود. انسان را در نظر می گیریم. انسان، هم به تعلیم و تربیت احتیاج دارد و هم به امنیت؛ یعنی جان دارد جانش را از او نگیرند، ثروت دارد ثروتش را از او نگیرند، سلامت دارد سلامتش را از او نگیرند، آنچه را دارد از او نگیرند.
سومین چیزی که هر موجود زنده ای به آن احتیاج دارد آزادی است. آزادی یعنی جلوی راهش را نگیرند، پیش رویش مانع ایجاد نکنند. ممکن است یک موجود زنده امنیت داشته باشد، عوامل رشد هم داشته باشد ولی در عین حال موانع جلوی رشدش را بگیرند. فرض کنید که شما می خواهید گیاهی را رشد بدهید. علاوه بر همۀ شرایط دیگر، باید محیط برای رشد او از نظر عدم موانع مساعد باشد، مانعی در کار نباشد که جلوی رشدش را بگیرد. مثلاً یک درخت وقتی می خواهد رشد کند باید جلویش فضای بازی باشد. اگر شما نهالی را در زمین بکارید در حالی که بالای آن یک سقف بزرگی باشد، ولو این نهال نهال چنار باشد، امکان رشد برای آن نیست.
هر موجود زنده ای که می خواهد راه رشد و تکامل را طی کند، یکی از احتیاجاتش آزادی است. پس آزادی یعنی چه؟ یعنی نبودن مانع. انسانهای آزاد انسانهایی هستند که با موانعی که در جلوی رشد و تکاملشان هست مبارزه می کنند و تن به وجود مانع نمی دهند. این هم تعریف مختصری از آزادی.
آزادی معنوی
تفاوتی که میان مکتب انبیاء و مکتبهای بشری هست در این است که پیغمبران آماده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند و آزادی معنوی است که بیشتر از هر چیز دیگر ارزش دارد. تنها آزادی اجتماعی مقدس نیست، بلکه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست. و این است درد امروز جامعۀ بشری که بشر امروز می خواهد آزادی اجتماعی را تأمین کند ولی به دنبال آزادی معنوی نمی رود؛ یعنی نمی تواند، قدرتش را ندارد، چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت، انبیاء، دین، ایمان و کتابهای آسمانی نمی توان تأمین کرد.
حال ببینیم آزادی معنوی یعنی چه. انسان یک موجود مرکب و دارای قوا و غرایز گوناگونی است. در وجود انسان هزاران قوۀ نیرومند هست. انسان شهوت دارد، غضب دارد، حرص و طمع دارد، جاه طلبی و افزون طلبی دارد. در مقابل، عقل دارد، فطرت دارد، وجدان اخلاقی دارد. انسان از نظر معنا، باطن و روح خودش ممکن است یک آدم آزاد باشد و ممکن است یک آدم برده و بنده باشد؛ یعنی ممکن است انسان بندۀ حرص خودش باشد، اسی شهوت خودش باشد، اسیر خشم خودش باشد، اسیر افزون طلبی خودش باشد و ممکن است از همۀ اینها آزاد باشد.
فاش می گویم و از گفتۀ خود دلشادم بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم
ممکن است انسانی باشد که همان طور که از نظر اجتماعی آزادمرد است، زیر بار ذلت نمی رود، زیر بار بردگی نمی رود و آزادی خودش را در اجتماع حفظ می کند، از نظر اخلاق و معنویت هم آزادی خود را حفظ کرده باشد، یعنی وجدان و عقل خودش را آزاد نگه داشته باشد. این آزادی همان است که در زبان دین «تزکیۀ نفس» و «تقوا» گفته می شود.