زندگی پرافتخار سلمان فارسی (پیش گام رابطه ی ایران و اسلام )
عنوان: زندگی پرافتخار سلمان فارسی (پیش گام رابطه ی ایران و اسلام )
نویسنده: محمد محمدی اشتهاردی
چکیده کتاب
حدود دویست و شانزده یا سیصد و شانزده سال قبل از هجرت، در روستای «جی » (از روستاهای اصفهان) فرزندی به دنیا آمد، که نامش را «روزبه » گذاشتند و بعدها پیامبر اسلام(ص) او را «سلمان » نامید.
واژه «سلمان » از سلامتی و تسلیم گرفته شده است.انتخاب این نام زیبا از سوی پیامبر(ص) نشانه پاکی و سلامت روح سلمان است.
پدر سلمان «بدخشان کاهن » (روحانی زرتشتی) کار همیشگی اش هیزم نهادن بر شعله آتش بود.با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطی زرتشتی دیده به جهان گشود، ولی هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خدای یکتا اعتقاد یافت. سلمان در دوران کودکی مادرش را از دست داد و عمه اش سرپرستی او را به عهده گرفت.
سلمان، بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانی سازند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکاری عمه اش گریخت و روانه بیابان شد. در بیابان کاروانی دید که به سوی شام می رفت; پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهای ناشناخته گردید.
سرانجام سلمان، در همان آغاز هجرت گمشده اش را یافت و در حالی که برده یک یهودی بود، در محضر رسول خدا(ص) مسلمان شد.
روزی سلمان در محضر رسول خدا(ص) نشسته بود. شخص مغروری آمد و سلمان را با کمال گستاخی، از محضر آن حضرت دور ساخت و خود جای سلمان نشست. پیامبر(ص) به قدری خشمگین شد که چشمانش سرخ شد و با تندی به آن مرد گستاخ فرمود: تو مردی را از جایش دور ساختی که خداوند او را در آسمان، و رسول خدا(ص) او را در زمین دوست دارد، و مکرر دوستی خود را به او آشکار کرده است. تو مردی را دور می کنی که هرگاه جبرئیل نزد من می آید، امر می کند سلام خدا را به او برسانم. مگر نمی دانی که سلمان از من است؛ هرکس به او جفا کند، به من جفا کرده، هرکس او را بیازارد، مرا آزرده است و هرکس او را دور کند، مرا دور کرده است؟! آیا نمی دانی سلمان کیست؟ خداوند به من امر کرده است تا او را از اخبار حوادث آینده آگاه سازم.