ارکان تعلیم و تربیت
ارکان تعلیم و تربیت
نویسنده: محمدتقی جعفری
چکیده کتاب
علامه جعفری در مورد تعلیم و تربیت معتقد هستند که به جای تعلیمات بی فایده، باید کودکان و جوانان را با قدرت های بسیار عظیم درونشان آشنا سازیم و آنها را درلحظه های عمرشان، تحت تعلیم و تربیت خاص قرار دهیم و به آنان بفهمانیم؛ همان گونه که خداوند متعال به هیچ کس و هیچ چیز قدرت مطلقه نداده همچنین هیچ انسانی را نیز ناتوان مطلق نیافریده است.
با این تعلیم و تربیت، انسان هایی خواهیم داشت که ناتوانی ها زنجیری به دست و پای آنان نخواهد بست؛ همینطور هر عجز و بیچارگی که سر راه آنان قرار گیرد، این تعلیم و تربیت نخواهد گذاشت آنها از پا بیافتند.
این کتاب بر مبنای چهار رکن نگا شته شده :
رکن اول:مبانی تعلیم و تربیت
رکن دوم:اهداف تعلیم و تربیت
رکن سوم: مربی و معلم
رکن چهارم: انسان مورد تعلیم و تربیت(متعلم و متربی)
هدف این کتاب آموزش صحیح راه های تعلیم و تربیت است
قسمتی از متن کتاب:
راه تکامل خود و راهنما:
دریغا! گروهی از مربیان بشریت، از روی نقص شخصیتی خود، گمان می کنند آخرین سر منزل، خود آنان هستند از این رو، افراد انسانی را تا پیشگاه خود می رسانند و نمی گذارند،انسان از منزلگه موقت عبور کرده، به سوی مقصد نهایی روانه شود. اینان اگر چه خدمتی را انجام می دهند، ولی خدمتشان را با این کوته نظری، بیهوده و پوچ می کنند.
این جاست که می توان گفت: گروه فراوانی از مربیان جهان بشریت، نیم رخی از قیافه واقعی انسان را آشکار می کنند، و هنگامی که انسان ها می خواهند نیم رخ دیگر را - که در حقیقت هدف حقیقی زندگی بشری است بروز دهند و یا از آن بهره برداری کنند،به زنجیری گرانبار که از «خود طبیعی» به مربیان و شخصیت آن ها بسته شده است، گرفتار شده و در همان نیم رخ طبیعی میخ کوب می مانند!
این بت پرستان، انسان هایی را که در راه اعتلای انسانیت گام بر می دارند. در بدترین نقطه هستی سرگردان می گذارند و با این جنایات روحی، خود را خدمت گزاران بشر می نامند; اگر متفکر است، می گوید: اندیشه نهایی جهان هستی در اختیار من است! اگر عارف نما باشد، می گوید؛ در حال نمازباید مرا نقطه نظر خود قرار بدهید اینان، بت های جامد را از دست انسان ها می گیرند و به جای آن، بت های زنده را به آنان تحویل می دهند، بی تردید، این رهبر نما ها،بت تراشانی زبر دست هستند که از ساده لوحی انسان ها استفاده نموده، از فلسفه« اپیکوری» در شکل حق به جانبش بهره برداری می کنند.
اگر یک فرد، خیال رهبری و تربیت واقعی انسان ها را دارد، باید بداند؛ اولا، نباید خود را در مقامی که قرار گرفته، میخ کوب کند و از حال تکاپوی روحی در راه تکامل باز ایستد،زیرا راه تکامل تا بی نهایت کشیده شده است. اگر کسی ادعای رهبری نماید و بگوید: ای مردم!بیایید به من برسید، بدون تردید او خود را هنوز برای خویش مطرح ساخته، به دور خود می گردد و راهی نمی رود تا بتواند دیگران را به راه رفتن وادار نماید.
ثانیا، او باید بداند ممکن است شخصی که مورد تربیت است، از نظر استعداد و نیروی درونی، حرکت صد ساله او را در چند ماه انجام بدهد و به منزلی که او رسیده است، در مدتی بسیار کم گام بگذارد.
از این رو، در آن نقطه که ایستاده است، باید به فرد مورد تربیت خود بگوید: خود را در همین جا معطل مکن راه برو!
خلاصه به هرشکل ممکن، باید مورد تربیت خود را به گذشتن از آن قرار گاه تحرک کند، زیرا انسان با جسمی که آفتاب بر او تابیده و روشن ساخته است، کاری ندارد، بلکه با خود آفتاب کار دارد.