هنوز مرا نشناخته ای!
عنوان: هنوز مرا نشناخته ای!
نویسنده: ساسان ناطق
این کتاب خاطرات شهید یازده سالهای به نام مرحمت بالازاده را بیان می کند. او متولد ۱۳۴۹ در روستای «چای گرمی» از توابع بخش انگوت شهرستان گرمی استان اردبیل در دشت مغان بود. او در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و توانست در سال های بعد حماسه ای بزرگ بیافریند. پدرش مؤذن مسجد بود و به دنبال رزق و روزی حلال ،مرحمت هم مرتب پا به پای پدر به مسجد می رفت. پس از انقلاب در سال ۱۳۵۹ پایگاه امام موسی صدر را در روستا راه اندازی کرد. و راه امام خمینی (ره) را الگوی زندگی خود کرد. او با شورو اشتیاق فراوان در همان سن ده سالگی به مسئولیت تبلیغ در بسیح نائل می شود و اطلاعات را با موتوری که در دستش داشت جابه جا می کرد.
پس از شروع جنگ تحمیلی با حضور در جلسات فرماندهان سپاه به حضور درجبهه علاقه مندشد. اما او یازده سال بیشتر نداشت و هرچه به مراکز اعزام مراجعه کرد نتیجه ای نمی گرفت، تا اینکه تصمیم گرفت خدمت مقام معظم رهبری برسد و حکم جهاد را از ایشان بگیرد که دیگر کسی نتواند حرفی بزندو بگوید من حکم را از آقا گرفتم.
این شهید که در زمان ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنه ای ۱۳ ساله بود. در مراسمی خود را با مشقت به رئیس جمهور می رساند و می گوید آقا جان قاسم(ع) ۱۳ ساله بود که امام حسین (ع ) به او اجازه جهاد دادند چرا مسئولان به من که ۱۳ سالم است، اجازه حضور در جبهه نمی دهند؟ هرچه التماس میکنم، میگویند ۱۳ ساله ها را نمی فرستیم. اگر رفتن ۱۳ ساله ها به جنگ مشکل دارد پس چرا این همه روضه حضرت قاسم میخوانند؟
همان جا آقای خامنه ای او را در آغوش می گیرد و می گوید این مرحمت را هماهنگ کنید تا به جبهه برود و او در کمتر از سه روز با حکمش پیش فرمانده سپاه اردبیل می رود. او پس ازمجاهدت های بسیار و چند بار جانبازی سرانجام در سال ۱۳۶۳ با اصابت تیر و ترکش به گلو و چشم، به درجه شهادت نائل شد روحش شاد و یادش گرامی.