پدر، عشق و پسر
عنوان کتاب: پدر، عشق و پسر
نویسنده: سید مهدی شجاعی
چکیده کتاب
این کتاب شامل فرازهایی از زندگی حضرت علی اکبر (ع) است. این کتاب از زبان «عقاب» اسب حضرت علی اکبر (ع) روایت شده است و مخاطب راوی در داستان، لیلی بنت ابی مرّه مادر گرامی حضرت علیاکبر (ع) است.
فصل های کتاب با عنوان «مجلس» نامگذاری شده این کتاب متشکل از ده مجلس می باشد که در هر مجلس، عقاب با زبانی شیرین و دلنشین، صحنهای از زندگی حضرت علیاکبر(ع) را روایت میکند و مجالس پایانی، به شهادت حضرتش در کربلا اختصاص دارد.
بخشی از کتاب «پدر عشق و پسر»:
امام، با دستهای لرزانش، خون را از سر و صورت و لب و دندان علی میستُرْد و با او نجوا میكرد: "تو! تو پسرم! رفتی و از غمهای دنیا رها شدی و پدرت را تنها و بییاور گذاشتی."
و بعد خم شد و من گمان كردم به یافتن گوهری. و خم شد و من گمان كردم به بوییدن گلی. و خم شد و من با خودم گفتم به بوسیدن طفل نوزادی. و خم شد و من به چشم خودم دیدم كه لب بر لب علی گذاشت و شروع كرد به مكیدن لبها و دندانهای او و دیدم كه شانههای او چون ستونهای استوار جهان تكان میخورد و میرود كه زلزلهای آفرینش را درهم بریزد.
و با گوشهای خودم از میان گریههایش شنیدم كه: "دنیا پس از تو نباشد، بعد از تو خاك بر سر دنیا."
و با چشمهای خودم بیقراری پسر را دیدم، جنازه علی اكبر را كه با این كلام پدر آرام گرفت و فرو نشست: "و چه زود است پیوستن من به تو پسرم، پارهء جگرم، عزیز دلم."
علی آرام گرفت اما چه آرام گرفتنی! اینبار چندم بود كه پا به آنسوی جهان میگذاشت و باز به خاطر پدر از آستانهء در سرك میكشید و بر میگشت. مگر پدر، دل از او نكنده بود كه او به كندن و رفتن رضایت نمیداد؟
درست در همان زمان كه بدنش تكه تكه شده بود و روح از بدن به تمامی مفارقت كرده بود، من به چشم خودم دیدم كه نشست و به پدر كه مضطر و ملتهب به سمت او میدوید، گفت: "راست گفتی پدر! این آغوش پیامبر است، این سرچشمهء عشق اكبر است. این همان وصال مقدر است. این جام، جام كوثر است. تشنگی بعد از این بیمعناست."